black flower(p,332)
black flower(p,332)
تهیون گفت و دو سورا نگاه بدی بهش انداخت.
دادستان: چه کمکی؟ بیشتر توضیح بدید.
دادستان پرسید و تهیون لبش رو گاز گرفت.
تهیون: قسم میخورم بهم نگفته بود قصد داره چه کاری انجام بده وگرنه باهاش همکاری نمی کردم... بهم گفت فقط اینکه باید دهنم رو بسته نگه دارم و بدون اطلاع اون هیچ کاری نکنم... وقتی تهیونگ رو با دست و پای بسته توی خونش دیدم متوجه شدم که منظورش از کمک چی بود اما راه برگشتی نداشتم.... دو سورا با زیر دستشون نقشه داشتند که بعد از اینکه به چیزی که میخواستند رسیدند من و
تهیونگ رو....
به چشمای دوست پسر سابق که از توی جمعیت بهش زل زده بود نگاه کرد.
تهیون: به قتل برسونن اما نه به مرگ ساده زیر دستشون قصد داشت بهمون تجاوز کنه و بعد....
نتونست ادامه بده.
قاضی : خانم تهیون .... تو محل آدم ربایی یه جسد پیدا شده آیا می تونید بهمون بگید که قاتل کی بوده؟
قاضی درخواست کرد و تهیون سر تکون داد.
تهیون: دو سورا ....
تهیون جزئیات قتل و اتفاقی که افتاده بود رو توضیح داد و دهن وکیل بسته شد.
دادستان: عالیجناب ما یه شاهد دیگه هم داریم.....
دادستان خطاب به قاضی گفت و سرش رو به طرف مرد میانسالی که دستبند به دست بین مامورهای پلیس به ستمتشون می اومد چرخوند.
دادستان: شاهد دوم لی هودونگ برادر ناتنی دوسورا هستند.
***************
کیونگسو صورتش رو با دستاش پوشوند چیزهایی که شنیده بود رو نمی تونست باور کنه.
بدون توجه به جلسه ی دادگاه پلک هاش رو روی هم فشار داد.
دیگه تحمل شنیدن شهادت های هودونگ رو نداشت.
مادر واقعیش همچین آدم وحشتناکی بوده و به خاطر اون کارهای کرده که حتی تصورشون هم وحشتناکه.
خدای بزرگ....
تهیونگ پسر بزرگ خانواده ی هان بود و به خاطر اون تو یه خانواده ی فقیر بزرگ شده بود.
وقتی که تهیونگ رو به خاطر بی پولیش دست مینداخت و با ثروتش فخر می فروخت در واقع از تمام چیزهای که متعلق به اون بود استفاده می کرد.
خونه اش....
ماشینش پولی که تو حسابش بود.....
تهیون گفت و دو سورا نگاه بدی بهش انداخت.
دادستان: چه کمکی؟ بیشتر توضیح بدید.
دادستان پرسید و تهیون لبش رو گاز گرفت.
تهیون: قسم میخورم بهم نگفته بود قصد داره چه کاری انجام بده وگرنه باهاش همکاری نمی کردم... بهم گفت فقط اینکه باید دهنم رو بسته نگه دارم و بدون اطلاع اون هیچ کاری نکنم... وقتی تهیونگ رو با دست و پای بسته توی خونش دیدم متوجه شدم که منظورش از کمک چی بود اما راه برگشتی نداشتم.... دو سورا با زیر دستشون نقشه داشتند که بعد از اینکه به چیزی که میخواستند رسیدند من و
تهیونگ رو....
به چشمای دوست پسر سابق که از توی جمعیت بهش زل زده بود نگاه کرد.
تهیون: به قتل برسونن اما نه به مرگ ساده زیر دستشون قصد داشت بهمون تجاوز کنه و بعد....
نتونست ادامه بده.
قاضی : خانم تهیون .... تو محل آدم ربایی یه جسد پیدا شده آیا می تونید بهمون بگید که قاتل کی بوده؟
قاضی درخواست کرد و تهیون سر تکون داد.
تهیون: دو سورا ....
تهیون جزئیات قتل و اتفاقی که افتاده بود رو توضیح داد و دهن وکیل بسته شد.
دادستان: عالیجناب ما یه شاهد دیگه هم داریم.....
دادستان خطاب به قاضی گفت و سرش رو به طرف مرد میانسالی که دستبند به دست بین مامورهای پلیس به ستمتشون می اومد چرخوند.
دادستان: شاهد دوم لی هودونگ برادر ناتنی دوسورا هستند.
***************
کیونگسو صورتش رو با دستاش پوشوند چیزهایی که شنیده بود رو نمی تونست باور کنه.
بدون توجه به جلسه ی دادگاه پلک هاش رو روی هم فشار داد.
دیگه تحمل شنیدن شهادت های هودونگ رو نداشت.
مادر واقعیش همچین آدم وحشتناکی بوده و به خاطر اون کارهای کرده که حتی تصورشون هم وحشتناکه.
خدای بزرگ....
تهیونگ پسر بزرگ خانواده ی هان بود و به خاطر اون تو یه خانواده ی فقیر بزرگ شده بود.
وقتی که تهیونگ رو به خاطر بی پولیش دست مینداخت و با ثروتش فخر می فروخت در واقع از تمام چیزهای که متعلق به اون بود استفاده می کرد.
خونه اش....
ماشینش پولی که تو حسابش بود.....
- ۹۴۱
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط